نوحه های حاج صادق آهنگران

خر برفت و خر برفت و خر برفت و دیگر هیچ

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ب.ظ

خر برفت و خر برفت و خر برفت.                   و دیگر هیچ

فروختن صوفیان بهیمه ی مسافر را جهت سماع

روزی بود و روزگاری در زمانهای پیش یک صوفی سوار بر خرش به خانقاه رسید و از راهی دراز آمده و خسته بود و تصمیم گرفت که شب را در آن جا بگذراند پس خرش را به اصطبل برد و سپرد به دست مردی که مسئول نگهداری از مرکبها بود و به او سفارش کرد که مواظب خرش باشد.

خود به درون خانقاه رفت و به صوفیان دیگر که در رقص و سماع بودند پیوست او همانطور که با صوفیان دیگر به پایکوبی مشغول بود مردی که ضرب می زد و آواز می خواند آهنگ ضرب را عوض کرد و شعری تازه خواند که می گفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت.

 آن مرد تا این شعر را بخواند صوفیان و از جمله آن مرد صوفی شور و حال دیگر یافتند و دسته جمعی خواندند خر برفت و خر برفت و خر برفت و تا صبح پایکوبی کردند و خر برفت را خواندند تا اینکه مراسم به پایان آمد.

همه یک یک خداحافظی کردند و خانقاه را ترک گفتند به جز صوفی داستان ما و او وسایلش را برداشت تا به اصطبل برود و بار خرش کند و راه بیفتد و برود. از مردی که مواظب مرکبها بود سراغ خرش را گرفت اما او با تاسف گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.

صوفی با تعجب پرسید منظورت چیست؟ گفت : دیشب جنگی درگرفت، جمعی از صوفیان پایکوبان به من حمله کردند و مرا کتک زدند و خر را گرفتند و بردند و فروختند و آنچه می خورید و می نوشید از پول همان خر بود و من به تنهایی نتوانستم جلوی آنها را بگیرم. صوفی با عصبانیت گفت تو دروغ می گویی اگر آنها ترا کتک زدند چرا داد و فریاد نکردی و به من خبر ندادی؟ پیداست خود تو با آنان همدست بوده ای مرد گفت من بارها و بارها آمدم که به تو خبر بدهم و خبر هم دادم که ای مرد صوفیان می خواهند خرت را ببرند ولی تو با ذوقت از دیگران می خواندی خر برفت و خر برفت و خر برفت و من با خود گفتم لابد خودت اجازه داده ای که خرت را ببرند و بفروشند. صوفی با ناراحتی سرش را به زیر افکند و گفت آری وقتی صوفیان این شعر را می خواندند من بسیار خوشم آمد و این بود که من هم با آنها می خواندم

آری صوفی با تقلید کورکورانه از آن صوفیان که قصد فریب او را داشتند گول خورد و خرش را از کف داد.

مر مرا تقلیدشان بر باد داد             که دو صد لعنت بر آن تقلید باد

حالا حکایت آقایان به اصطلاح هسته ای (بخوانید بسته ای) هم دست کمی از آن مرد صوفی ندارد.

چرا که تمامی دستاوردهای هسته ای ما را که چهار شهید در راهش داده ایم به هدر داده اند.

آن وقت خوشحالی می کنند که بله توافق کردیم.

توافق بر سر چی :

توافق بر سر اینکه اورانیوم کمتر از 4درصد غنی کنیم؟

توافق بر سر اینکه از مراکز هسته ای مان به بهانه های واهی و سرزده بازرسی کنند؟

 

کمترین ضربه ای که از این مذاکرات خوردیم (گذشته از اثرات چه خوب و چه بد) این است که  آقایان با دشمنانمان  که همانا شیطان بزرگ (به فرموده ی امام راحل) است خندیدند و رقصیدند و ..... ولی همین آقایان در داخل چنان اخمی به خودی ها کردند که انگار ارث پدر می خواهند از دست بدهند.

آیا مگر ممکن است که اوباما  که گفت: اگر می‌توانستم تک‌تک پیچ و مهره‌های برنامه هسته‌ای ایران را حذف می‌کردم از عقیده و  نظرش بگذرد؟

در پایان باید گفت:  تفسیری که بعضی از آقایان از مذاکرات  و توافق آن دارند چون به نفع خودشان است البته باید بر این موضوع جولان دهند و خوششان بیاید

خود گویی و خود خندی                       عجب مرد هنرمندی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۲۴
ابوعمار حسین زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی